هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و فراق معشوق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که در نبود معشوق، هیچ چیز برایش لذت‌بخش نیست. او از بی‌قراری و اشتیاق خود به معشوق می‌گوید و اینکه حتی در نماز و عبادت نیز جز معشوق چیزی نمی‌بیند. شاعر از عشق عمیق و بی‌پایان خود سخن می‌گوید و اینکه این عشق او را به شدت تحت تأثیر قرار داده است.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۳۳۵

دوش بی‌روی تو باغ عیش را آبی نبود
مرغ و ماهی خواب کردند و مرا خوابی نبود

در کتاب طالع شوریده می‌کردم نظر
بهتر از خاک درت روی مرا آبی نبود

با خیال پرتو رخسار چون خورشید تو
چشم دل را حاجب شمعی و مهتابی نبود

چشم من توفان همی بارید در پای غمت
گر چه از گرمی دلم را در جگر آبی نبود

در نماز از دل بهر جانب که می‌کردم نگاه
عقل را جز طاق ابروی تو محرابی نبود

جز لب خوشیده و چشم تر اندر هجر تو
از تر و خشک جهانم برگ و اسبابی نبود

اوحدی را دامن اندر دوستی شد غرق خون
زانکه بحر دوستی را هیچ پایابی نبود
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.