هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق و وابستگی عمیق خود به معشوق سخن میگوید. او بیان میکند که تمام وجودش، از جمله قلب و زبانش، به معشوق تعلق دارد و هر چه در جهان است، از نیکیها تا زیباییها، از آنِ معشوق است. شاعر حتی حاضر است جان خود را فدای معشوق کند و آرزو میکند که حتی پس از مرگ نیز به یاد معشوق باشد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان شعری و استعارههای پیچیده ممکن است برای سنین پایینتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۳۳۶
من از آن که شوم کو نه ازان تو بود؟
یا چه گویم که نه در لوح و بیان تو بود؟
سخن لب، که تو داری، نتوانم گفتن
ور بگویم سخنی هم ز زبان تو بود
هر زمانم به جهانی دگر اندازی، لیک
نروم جز به جهانی که جهان تو بود
تن و دل گر به فدای تو کند چندان نیست
خاصه آن کش دل و تن زنده به جان تو بود
نگذاری که ببوسد لبم آن پای و رکاب
ای خوش آن بوسه که بر دست و عنان تو بود!
چون نشانی بنماند ز تن من بر خاک
دل تنگم به همان مهر و نشان تو بود
جان خود را سپر تیر بلا خواهم ساخت
اگر آن تیر، که آید ز کمان تو بود
چون بپوسد تن من گوش و روانی که مراست
بر ورود خبر و حکم روان تو بود
هر چه آرند به بازار دو کون، از نیکی
همه، چون نیک ببنینی، ز دکان تو بود
دیده در کل مکان گر چه ترا میبیند
من نخواهم که به جز دیده مکان تو بود
میکنم ذکر تو پیوسته به قلب و به لسان
خنک آن قلب که مذکور لسان تو بود
نیست غم سر دل اوحدی ار گردد فاش
چو دلش حافظ اسرار نهان تو بود
یا چه گویم که نه در لوح و بیان تو بود؟
سخن لب، که تو داری، نتوانم گفتن
ور بگویم سخنی هم ز زبان تو بود
هر زمانم به جهانی دگر اندازی، لیک
نروم جز به جهانی که جهان تو بود
تن و دل گر به فدای تو کند چندان نیست
خاصه آن کش دل و تن زنده به جان تو بود
نگذاری که ببوسد لبم آن پای و رکاب
ای خوش آن بوسه که بر دست و عنان تو بود!
چون نشانی بنماند ز تن من بر خاک
دل تنگم به همان مهر و نشان تو بود
جان خود را سپر تیر بلا خواهم ساخت
اگر آن تیر، که آید ز کمان تو بود
چون بپوسد تن من گوش و روانی که مراست
بر ورود خبر و حکم روان تو بود
هر چه آرند به بازار دو کون، از نیکی
همه، چون نیک ببنینی، ز دکان تو بود
دیده در کل مکان گر چه ترا میبیند
من نخواهم که به جز دیده مکان تو بود
میکنم ذکر تو پیوسته به قلب و به لسان
خنک آن قلب که مذکور لسان تو بود
نیست غم سر دل اوحدی ار گردد فاش
چو دلش حافظ اسرار نهان تو بود
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.