هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به جدایی و دوری از معشوق است. شاعر از این که معشوق او را از خود دور کرده و بیگانه ساخته، ابراز ناراحتی می‌کند. او از این که تمام وجودش پر از خیال معشوق شده و حتی خود را فراموش کرده، سخن می‌گوید. شاعر از معشوق می‌خواهد که این بلا (جدایی) را از او دور کند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعر کلاسیک فارسی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۳۴۴

روزی کنی به سنگ فراقم جدا ز خود
روزی چنان شوی که ندانم ترا ز خود

من آشنای روی تو بودم، مرا ز چه
بیگانه می‌کنی دگر، ای آشنا، ز خود؟

هر گه که پر شود ز خیالت ضمیر من
پر بینم این محله و شهر و سرا ز خود

وقتی به حال خود نظرم بود و این زمان
گشتم چنان، که یاد نیاید مرا ز خود

چون عاشق توام، چه برم نام خویشتن؟
چون درد من ز تست، چه جویم دوا ز خود؟

ای اوحدی، اگر نه جدایی ز سر کار
او را بکوش تا نشناسی جدا ز خود

غیر از تو هیچ کس نشناسم بلای تو
سعیی بکن، که دور کنی این بلا ز خود
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.