هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و جدایی سخن می‌گوید. او از احساسات درونی خود، درد فراق و تنهایی صحبت می‌کند و از این که دیگران نمی‌توانند حال او را درک کنند، ابراز ناراحتی می‌کند. شاعر همچنین به این موضوع اشاره می‌کند که حتی در حضور دیگران، احساس تنهایی می‌کند و تنها خودش است که می‌تواند درد خود را درک کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم عرفانی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل می‌شود.

غزل شمارهٔ ۳۴۵

ای کون و مکان از تو، اندر چه مکانی خود؟
مثل تو نمی‌یابم، آخر به چه مانی خود؟

هر کس که تو می‌بینی حالی بتو می‌گوید:
من هیچ نمی‌گویم، دانم که تو دانی خود

چون ز آتش آن شادی رنگیم نیفزودی
زین دود که بر کردی رنگی برسانی خود

من فاش همی دیدم روی تو ز هر رویی
اکنون چو نظر کردم از دیده نهانی خود

کس را چو نمی‌خواهی کاگه شود از حالت
خواهی که نماند کس، تا شاد بمانی خود

همراه شوی با ما و آنگاه چو کار افتاد
در غم بهلی مار را، تنها بدوانی خود

چون اوحدی از بیشی عذر تو همی خواهد
دانم که بهر جرمش از پیش نرانی خود
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.