۲۸۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۵۲

در عشق اگر زبان تو با دل یکی شود
راه ترا هزار و دو منزل یکی شود

زین آب و گل گذر کن و مشنو که: در وجود
آن کو گل آفریند با گل یکی شود

یک اصل حاصل آید و آن اصل نام او
روزی که اصل و فرع مسایل یکی شود

جز در طریق عشق ندیدم که: هیچ وقت
مقتول با ارادت قاتل یکی شود

آنکش گشاده شد نظری بر جمال حق
مشنو که: با مزخرف باطل یکی شود

گر صد هزار نقش بداری مقابلش
با او مگر حقیقت قابل یکی شود

راه ار برد به حلقهٔ ابداعیان دلت
پست و بلند و خارج و داخل یکی شود

بسیار شد عجایب این بحر و چون ز موج
کشتی بر آوریم به ساحل یکی شود

زین لا و لم به عالم توحید راه تو
وقتی بری، که سامع و قایل یکی شود

تا در میان حدیث من و اوحدی بود
این داوری دو باشد و مشکل یکی شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.