هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و فراق سخن میگوید. او بیان میکند که بدون حضور معشوق، همه چیز برایش بیرنگ و بیمعناست و حتی یاد و وصف معشوق نیز هرگز تکراری نمیشود. شاعر همچنین اشاره میکند که تمام تلاشهایش برای کسب دانش و معنویت در برابر عشق معشوق ناچیز است.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و معنوی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعری کلاسیک ممکن است برای سنین پایینتر چالشبرانگیز باشد.
غزل شمارهٔ ۳۵۵
کو دیدهای که بیتو به خون تر نمیشود؟
یا رخ که از فراق تو چون زر نمیشود؟
زان طره باد نیست که نگرفت بوی مشک
زان زلف خاک نیست که عنبر نمیشود
پیوسته با منی و مرا با تو هیچ وقت
وصلی به کام خویش میسر نمیشود
ذکر تو میکنیم و به پایان نمیرسد
وصف تو میکنیم و مکرر نمیشود
از خانقاه و مدرسه تحصیل چون کنیم؟
ما را که جز حدیث تو از بر نمیشود
زان سنگ آستانه به دانش فرو تریم
کز آستانهٔ تو فراتر نمیشود
از مال حیف نیست که اندر سر تو رفت
از جان اوحدیست، که در سر نمیشود
یا رخ که از فراق تو چون زر نمیشود؟
زان طره باد نیست که نگرفت بوی مشک
زان زلف خاک نیست که عنبر نمیشود
پیوسته با منی و مرا با تو هیچ وقت
وصلی به کام خویش میسر نمیشود
ذکر تو میکنیم و به پایان نمیرسد
وصف تو میکنیم و مکرر نمیشود
از خانقاه و مدرسه تحصیل چون کنیم؟
ما را که جز حدیث تو از بر نمیشود
زان سنگ آستانه به دانش فرو تریم
کز آستانهٔ تو فراتر نمیشود
از مال حیف نیست که اندر سر تو رفت
از جان اوحدیست، که در سر نمیشود
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.