هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دلدادگی سخن می‌گوید و بیان می‌کند که عشق بازی به نتیجه‌ای نمی‌رسد. او از ناتوانی خود در رهایی از بند عشق و تسلیم در برابر معشوق می‌گوید و اظهار می‌کند که حتی اگر معشوق به او توجهی نکند، باز هم دل از او برنمی‌گیرد. شاعر همچنین به فال‌گیری اشاره می‌کند که نشانه‌هایی از امید و تشویق در عشق می‌بیند. در نهایت، او عشق را به دو شکل توصیف می‌کند: یا بوسیدن لعل معشوق یا خاراندن دست خود از شدت عشق.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند تسلیم در عشق و فال‌گیری نیاز به بلوغ فکری و تجربه بیشتری دارد.

غزل شمارهٔ ۳۵۸

گفتی: ز عشق بازی کاری نمی‌گشاید
تدبیر ما چه باشد؟ کار آن چنان که باید

از بند اگر کسی را کاری گشاد روزی
باری ز بند خوبان ما را نمی‌گشاید

او شاه و ما غلامان، بر وی که عیب گیرد؟
گر مهر ما نورزد، یا عهد ما نپاید

زان لب طمع نباید کردن به جز سلامی
ما را که جز دعایی از دست برنیاید

او گر سلام ما را زان لب جواب گوید
اینست کامرانی، دیگر مرا چه باید؟

بر آسمان بساید فرقش کلاه دولت
آن کس که فرق خود را در پای او بساید

ور غیر ازو دل من یاری به دست گیرد
من دست ازو بشویم، کان دل مرا نشاید

دردی اگر فرستد هر ساعتی دلم را
درمان چو نیست گویی: دردم چه میفزاید؟

گفتم به فال‌گیری: فالی ببین از آن رخ
زلفش بدید و گفتا: تشویق می‌نماید

گویند: چون بگفتی ترک دل خود آخر
ما ترک دل نگفتیم آن ترک می‌رباید

در عشقش اوحدی را کار دو گونه باید
یا لعل او ببوسد، یا دست خود بخاید
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.