هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او از سرگردانی و گمراهی خود در عشق شکایت کرده و از نیاز به رحمت و بخشش الهی می‌گوید. همچنین، از تأثیر عشق بر روح و روان خود و ناتوانی در رهایی از آن صحبت می‌کند. شاعر از خیال و تصویر معشوق در ذهن خود و تأثیرات آن بر زندگی‌اش یاد می‌کند و در نهایت، از تصمیم معشوق برای رفتن و حیرانی خود در این باره سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، موضوعاتی مانند عشق، رنج و سرگردانی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر چالش‌برانگیز باشد و درک کامل آن‌ها نیاز به سطحی از پختگی ذهنی دارد.

غزل شمارهٔ ۳۹۰

من که خمارم، به مسجدها مده را هم دگر
کین زمان میخوردم و در حال می‌خواهم دگر

محنت من جمله از عشقست و رنج از آگهی
باده‌ای در ده، که عقلم هست و آگاهم دگر

رحم بر گمراه و سرگردان نگفتی: واجبست؟
رحمتی بر من، که سرگردان و گمراهم دگر

مدتی در بسته بودم دیده از دیدار خواب
صورت او در خیال آمد ز ناگاهم دگر

روی گندم‌گون او با من نمی‌دانم چه کرد؟
این همی دانم که: همچون کاه می‌کاهم دگر

با زنخدانش مرا میلیست، می‌دانم که: زود
خواهد افگندن به بازی اندر آن چاهم دگر

هم ببخشیدی دلش بر نالهٔ شبهای من
گر به گوش او رسیدی ناله و آهم دگر

من که بر عشقم بریدستند ناف از کودکی
چون توان از عشق ببریدن با کراهم دگر؟

اوحدی امسال اگر آهنگ رفتن می‌کند
گو: سفر می‌کن، که من حیران آن ماهم دگر
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.