هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دوری از یار و غم ناشی از آن سخن می‌گوید. او از این که یارش از او دور شده و دوستانش او را فراموش کرده‌اند، شکایت می‌کند. شاعر از باد صبح می‌خواهد که پیام او را به یارش برساند و از او بخواهد که از او دور نشود. در پایان، شاعر به این نتیجه می‌رسد که عهد وفای دوست دیگر برقرار نیست و تصمیم می‌گیرد که از این دیار دور شود.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و احساسی مانند عشق، دوری، غم و شکایت است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. بنابراین، مناسب برای نوجوانان و بزرگسالان است.

غزل شمارهٔ ۴۰۰

باد بهار می‌دمد و من ز یار دور
با غم نشسته دایم و از غمگسار دور

آنرا که در کنار به خون پروریده‌ایم
خون در کنار دارم و او از کنار دور

کارم ز دست رفت، چه معنی که دوستان
یادم نمی‌کنند بر آن نگار دور

دیدی تو کارمن چو نگار، این زمان ببین
رویم به خون نگار وز دستم نگار دور

ای باد صبح، اگر بر منظور ما رسی
آن بی‌نظیر گو: نظر از ما مدار دور

صد بار جور کردی و تندی نمود، لیک
چندین نگشته‌ای به جفا هیچ بار دور

ای اوحدی، برو تو، که عهد وفای دوست
بازم نمی‌هلد که :شوم زین دیار دور
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.