هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از درد فراق و دوری از معشوق خود سخن می‌گوید. او از عشق و هجران رنج می‌برد و آرزوی وصال و بوسه‌ای از معشوق دارد. شاعر همچنین به توصیه‌های دیگران اشاره می‌کند که حال خود را به دوست بگوید، اما این کار برایش دشوار است. در نهایت، شاعر به آرزوی مرگ و بازگشت به سوی معشوق اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به آرزوی مرگ و رنج‌های عاطفی ممکن است برای سنین پایین‌تر مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۴۰۳

صنما، بی‌تو مرا کار به جان آمده گیر
دلم از درد فراقت به فغان آمده گیر

دل شوریده ز هجر تو به جان می‌آید
جان سرگشته ز هجرت به دهان آمده گیر

زان زنخدان چو سیب تو بده یک بوسه
وآنگه از باغ تو سیبی به زیان آمده گیر

خلق گویند که: حال تو بر دوست بگوی
حال خود گفته و بر دوست گران آمده گیر

آرزوی تو گر آنست که: من کشته شوم
آن چنان کارزوی تست چنان آمده گیر

گفته‌ای: اوحدی آن به که ز پیشم برود
رفته از پیش تو و باز دوان آمده گیر
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.