هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و دلبستگی به معشوقی سخن میگوید که از او دور است. او خود را غریب و نیازمند محبت معشوق میداند و از درد فراق و نگاه بیاعتنای معشوق شکایت میکند. شاعر با بیان احساسات عمیق خود، از آرزوهای بلند و عشق بیپایانش میگوید و در نهایت، درد عشق را به عنوان امری ازلی و ابدی توصیف میکند.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و احساسی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۴۰۷
منم غریب دیار تو، ای غریبنواز
دمی به حال غریب دیار خود پرداز
بهر کمند که خواهی بگیر و بازم بند
به شرط آنکه ز کارم نظر نگیری باز
گرم چو خاک زمین خوار میکنی سهلست
چو خاک میکن و بر خاک سایه میانداز
درون سینه دلم چون کبوتران بتپد
چه آتشست که در جان من نهادی باز؟
هوای قد بلند تو میکند دل من
تو دست کوته من بین و آرزوی دراز!
بر آستین خیالت همی دهم بوسه
بر آستان وصالت مرا چو نیست جواز
هزار دیده به روی تو ناظرند و تو خود
نظر به روی کسی بر نمیکنی از ناز
اگر بسوزدت، ای دل، ز درد ناله مکن
دم از محبت او میزنی، بسوز و بساز
حدیث درد من، ای مدعی، نه امروزست
که اوحدی ز ازل بود رند و شاهد باز
دمی به حال غریب دیار خود پرداز
بهر کمند که خواهی بگیر و بازم بند
به شرط آنکه ز کارم نظر نگیری باز
گرم چو خاک زمین خوار میکنی سهلست
چو خاک میکن و بر خاک سایه میانداز
درون سینه دلم چون کبوتران بتپد
چه آتشست که در جان من نهادی باز؟
هوای قد بلند تو میکند دل من
تو دست کوته من بین و آرزوی دراز!
بر آستین خیالت همی دهم بوسه
بر آستان وصالت مرا چو نیست جواز
هزار دیده به روی تو ناظرند و تو خود
نظر به روی کسی بر نمیکنی از ناز
اگر بسوزدت، ای دل، ز درد ناله مکن
دم از محبت او میزنی، بسوز و بساز
حدیث درد من، ای مدعی، نه امروزست
که اوحدی ز ازل بود رند و شاهد باز
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.