هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از اوحدی مراغه‌ای، بیانگر درد و رنج عشق نافرجام و سوز دل شاعر است. شاعر از عشقی سست‌عهد و نافرجام سخن می‌گوید که قلبش را به درد آورده و آرامش را از او گرفته است. او از عشق به معشوقی سخن می‌گوید که با وجود زیبایی‌اش، باعث رنج و عذاب او شده است. شاعر از زبان و دل خود می‌گوید که در ناله و فغان افتاده‌اند و از عشق معشوق، آرام و قرار ندارند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی احساسی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ی عرفانی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۴۰۸

آن سست عهد سخت کمان اوفتاد باز
گفتم که: عاشقم، به گمان اوفتاد باز

گفتم: ز پرده روی نماید، نمود، لیک
اندر درون پردهٔ جان اوفتاد باز

چون بوسه خواهمش به زبان، قصد سر کند
سر در بلا ز دست زبان اوفتاد باز

خالی نمی‌شود دلم از درد ساعتی
دل در غمش ببین به چه سان اوفتاد باز؟

نشگفت سر عشق من ار آشکار شد
کان صورتم ز دیده نهان اوفتاد باز

چشمش بسوخت جان و رخ او ببرد دل
غارت ببین که در دل و جان اوفتاد باز

از شوق زلف و قامت و رویش زبان من
در ناله و نفیر و فغان اوفتاد باز

او می‌رود سوار و سراسیمه در پیش
دل می‌رود پیاده، ازان اوفتاد باز

گویند: کاوحدی، ز غم او چنین بسوز
بیچاره اوحدی، نه چنان اوفتاد باز
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.