هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از صبا (باد) می‌خواهد که به یارش سلام برساند و حال او را بپرسد. او از صبا می‌خواهد که از زلف یارش، چشم‌های جادویی‌اش و لعل لبش حال او را جویا شود. شاعر همچنین از صبا می‌خواهد که اگر یارش از حال او پرسید، شرح حالش را به او برساند. در پایان، شاعر اشاره می‌کند که اگر کسی به دنبال او بود، به خرابات برود و از خانه‌ی خمار بپرسد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم ادبی کلاسیک ممکن است برای سنین پایین‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۴۲۱

ای صبا، یار مرا از من بی‌یار بپرس
زارم، او را ز من شیفتهٔ زار بپرس

پرسش دل چو به زلفش برسانی، پس از آن
پیش آن نرگس جادو رو و بیمار بپرس

چشم او را نبود با تو سر گفت و شنید
حال او یکسر از آن لعل گهر بار بپرس

چون بدان قامت نازک رسی آهسته ز دور
خدمتی کن، سخن وصل به هنجار بپرس

در میان سخن ار حال دل من پرسد
عرضه کن حال دلم، اندک و بسیار بپرس

و گرش قصهٔ سرمستی من باور نیست
گو: بیا و خبر از مردم هشیار بپرس

اوحدی گم شد، اگر منزل او می‌پرسی
به خرابات رو و خانهٔ خمار بپرس
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.