هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر از عشق و دلدادگی خود سخن میگوید. او از درد فراق و ناتوانی در مقابل معشوق صحبت میکند و از مشکلاتی که در راه عشق با آنها مواجه شده است، شکایت میکند. شاعر همچنین از تلاشهای بیثمر خود برای رهایی از این عشق و تسلیم شدن در برابر آن میگوید.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و عارفانه است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیهات پیچیده در شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۴۳۳
دیده گر لایق آن نیست که منزل کنمش
چارهای نیست به جز جای که در دل کنمش
ساربانا، شتر دوست کدامست؟ بدار
تا زمین بوس رخ و سجدهٔ محمل کنمش
آفتاب ار چه به رخسار جهانگیری کرد
نتوانم که بدان چهره مقابل کنمش
میزنم بر سر خود دست به خون آلوده
چون مدد نیست که در گردن قاتل کنمش
دلبرا، مهر تو چون در دل من مهر گرفت
چون توانم که بر اندازم و باطل کنمش؟
مشکلاتی که ز زلف تو مرا پیش آمد
تو مپندار که تا حل نکنی حل کنمش
دست خود میگزم از حیف و ببوسم بسیار
گر شبی در بر و دوش تو حمایل کنمش
دل، که دیوانهٔ زنجیر سر زلف تو شد
ای پریچهره، نگویی: به چه عاقل کنمش؟
اوحدی گر ز تو رنجی بکشد باکی نیست
تا ریاضت نکشد چون به تو واصل کنمش؟
چارهای نیست به جز جای که در دل کنمش
ساربانا، شتر دوست کدامست؟ بدار
تا زمین بوس رخ و سجدهٔ محمل کنمش
آفتاب ار چه به رخسار جهانگیری کرد
نتوانم که بدان چهره مقابل کنمش
میزنم بر سر خود دست به خون آلوده
چون مدد نیست که در گردن قاتل کنمش
دلبرا، مهر تو چون در دل من مهر گرفت
چون توانم که بر اندازم و باطل کنمش؟
مشکلاتی که ز زلف تو مرا پیش آمد
تو مپندار که تا حل نکنی حل کنمش
دست خود میگزم از حیف و ببوسم بسیار
گر شبی در بر و دوش تو حمایل کنمش
دل، که دیوانهٔ زنجیر سر زلف تو شد
ای پریچهره، نگویی: به چه عاقل کنمش؟
اوحدی گر ز تو رنجی بکشد باکی نیست
تا ریاضت نکشد چون به تو واصل کنمش؟
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۳۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.