هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دلدادگی خود سخن می‌گوید و بیان می‌کند که قلبش از غم عشق گرم شده است. او آرزو می‌کند که بتواند معشوق خود را در آغوش بگیرد و از باد صبحگاهی می‌خواهد که پیامش را به معشوق برساند. شاعر همچنین از درد و رنج عشق می‌گوید و اظهار می‌کند که حتی اگر خون از گریبانش جاری شود، از دامن معشوق دست نخواهد کشید. او نگران است که مبادا آفتاب معشوق را ببیند و از او دور شود.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده در شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۴۳۴

گر دستها چو زلف در آرم به گردنش
کس را بدین قدر نتوان کرد سرزنش

دیگر بر آتش غم او گرم شد دلم
آن کو خبر ندارد ازین غم خنک تنش!

دستم نمی‌رسد که: کنم دستبوس او
ای باد صبحدم، برسان خدمت منش

آن کو دلیل گشت دلم را به عشق او
خون من شکستهٔ بیدل به گردنش

گر خون دیدها به گریبان رسد مرا
آن نیستم که دست بدارم ز دامنش

دانم که باد را بر او خود گذار نیست
ترسم که: آفتاب ببیند ز روزنش

گر جز به دوست باز کند دیده اوحدی
چون دیدهای باز بدوزم به سوزنش
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.