هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و نیاز خود به معشوق سخن می‌گوید. او آرزو می‌کند روزی برسد که بتواند راز دل و دردهایش را با معشوق در میان بگذارد. شاعر از دوری و غم‌هایش می‌گوید و بیان می‌کند که تنها معشوق می‌تواند نیازهای دل او را برطرف کند. او از معشوق می‌خواهد که به او توجه کند تا بتواند احساساتش را بیان کند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعر کلاسیک فارسی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۴۴۳

باشد آن روز که گویم به تو راز دل خویش؟
یا کنم بر تو بیان شرح نیاز دل خویش؟

دوستی کو و مجالی؟ که برو عرضه کنم
قصهٔ درد و غم دور و دراز دل خویش

چشم بربستم و از دیده و دل دور نه‌ای
چون ببندم به حیل دیدهٔ باز دل خویش؟

گر شبی پیش خودم بار دهی بی‌اغیار
بر تو خوانم همه تحقیق و مجاز دل خویش

از سر عربده برخیز و بر من بنشین
تا زمانی بنشانم بتو آز دل خویش

کس چه داند که چه بر سینهٔ من می‌گذرد؟
من شناسم اثر گرم و گداز دل خویش

اوحدی تا روش قامت زیبای تو دید
جز به سوی تو ندیدست نیاز دل خویش
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.