هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و ستایش معشوق سخن می‌گوید و از بی‌خبری خود از خویشتن و نیاز به شنیدن ستایش از زبان معشوق می‌گوید. شاعر از معشوق می‌خواهد که به او توجه کند و از بیگانگی دوری کند. همچنین، شاعر از مستی و بی‌خویشتنی خود سخن می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که به او توجه کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۴۴۴

گر بنگری در آینه روزی صفای خویش
ای بس که بی‌خبر بدوی در قفای خویش

ما را زبان ز وصف و ثنای تو کند شد
دم در کشیم، تا تو بگویی ثنای خویش

منگر در آب و آینه زنهار! بعد ازین
تا نازنین دلت نشود مبتلای خویش

معذور دار، اگر قمرت گفته‌ام، که من
مستم، حدیث مست نباشد بجای خویش

ما را تویی ز هر دو جهان خویش و آشنا
بیگانگی چنین مکن، ای آشنای خویش

یک روز پیرهن ز فراقت قبا کنم
وانگه به قاصدان تو بخشم قبای خویش

چون گشت اوحدی ز دل و جان گدای تو
ای محتشم، نگاه کن اندر گدای خویش
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.