هوش مصنوعی: متن بیانگر احساسات شاعرانه‌ای است که در آن شاعر از عشق و علاقه‌اش به معشوق سخن می‌گوید. او از این که خود را در دام عشق معشوق گرفتار کرده و از درمان ناپذیری این عشق شکایت می‌کند. شاعر از معشوق درخواست می‌کند که به او توجه کند و حتی اگر سرزنشش می‌کند، حداقل به او بوسه‌ای بدهد. در نهایت، شاعر به این نتیجه می‌رسد که اگر معشوق قصد نابودی او را دارد، باید خودش نیز در این راه تلاش کند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعری کلاسیک ممکن است برای سنین پایین‌تر چالش‌برانگیز باشد.

غزل شمارهٔ ۴۴۵

مردی به هوش بودم و خاطر بجای خویش
ناگاه در کمند تو رفتم به پای خویش

صدبار گفته‌ام دل خود را بدین هوس:
کای دل به قتل خویشتنی رهنمای خویش

وقتی علاج مردم بیمار کردمی
اکنون چنان شدم که ندانم دوای خویش

باشد بجای خویش اگرم سرزنش کنی
تا پیش ازین چرا ننشستم بجای خویش؟

پیش تو نیست روی سخن گفتنم، مگر
بر دست قاصدی بفرستم دعای خویش

گو: بوسه‌ای بده، لبت ار می‌کشد مرا
باری گرفته باشم ازو خون بهای خویش

ای اوحدی، چو همت او بر هلاک تست
شرط آن بود که سعی کنی در فنای خویش
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.