۲۹۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۵۷

ای به خار هجر ما را سفته دل
رحمتی کن بر من آشفته دل

رنگ رویم سربسر کرد آشکار
سر اندر سالها بنهفته دل

قصهٔ آتش، که در جان منست
بر زبان آب چشمم گفته دل

بر امید آنکه او را غم خوری
پیش خار غم چو گل بشکفته دل

سینهٔ ما را، که خلوتگاه تست
از غبار هر خیالی رفته دل

پیش ازینم هر کسی می‌داد پند
لیک از کس پند ناپذرفته دل

شرح بیداری و شبهای ترا
اوحدی، زین پس مگو با خفته دل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.