هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و هجران معشوق خود سخن میگوید. او از مستی عشق، درد هجران، و رنجهای ناشی از جفای معشوق مینالد. شاعر از معشوق میخواهد که به او رحم کند و از جفا و غم هجران بکاهد. همچنین، او از بیوفایی معشوق و توجه او به دیگران شکایت میکند.
رده سنی:
16+
این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی مانند عشق، هجران، و رنجهای ناشی از جفاست که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربههای عاطفی دارد. همچنین، زبان و سبک شعر کلاسیک ممکن است برای مخاطبان جوانتر چالشبرانگیز باشد.
غزل شمارهٔ ۴۶۵
مستم از بادهٔ مهر تو، مرا مست مهل
رفتم از دست، دمی دست من از دست مهل
دل ز شوق می لعل توچو خون شد مپسند
پشتم از بار غم هجر تو بشکست، مهل
باز میبینم همدست رقیبان شدهای
گر از آن دست نهای کارم ازین دست مهل
چون نداری گل وصلم، به کفم خار جفا
گر غم هجر تو اندر جگرم خست، مهل
گر خدنگی زند آن غمزهٔ جادو مگذار
ور خطایی کند آن نرگس سرمست مهل
دل به نزد تو فرستادم و گفتی: بس نیست
اوحدی را ز جفا همچو زمین پست مهل
رفتم از دست، دمی دست من از دست مهل
دل ز شوق می لعل توچو خون شد مپسند
پشتم از بار غم هجر تو بشکست، مهل
باز میبینم همدست رقیبان شدهای
گر از آن دست نهای کارم ازین دست مهل
چون نداری گل وصلم، به کفم خار جفا
گر غم هجر تو اندر جگرم خست، مهل
گر خدنگی زند آن غمزهٔ جادو مگذار
ور خطایی کند آن نرگس سرمست مهل
دل به نزد تو فرستادم و گفتی: بس نیست
اوحدی را ز جفا همچو زمین پست مهل
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۶۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.