هوش مصنوعی: شاعر در این متن از گرفتاری خود در خرابات (محل عیاشی و مستی) سخن می‌گوید و بیان می‌کند که از زهد و تقوا دور شده و به مستی و بی‌خودی روی آورده است. او از ساقی می‌خواهد که باده به او بدهد تا بیشتر مست شود و از دردها و رنج‌هایش رها گردد. شاعر خود را بیمار خرابات می‌داند و از این که در مسجد دیده نشود، ابراز خوشحالی می‌کند. او خود را سزاوار خرابات می‌داند و از خرد و عقل دوری می‌جوید.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عرفانی و تصوفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از مفاهیمی مانند مستی و بی‌خودی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد تا به درستی درک شود. بنابراین، این متن برای سنین 16 سال به بالا مناسب است.

غزل شمارهٔ ۴۷۴

به مسجد ره نمی‌دانم، گرفتار خراباتم
جزین کاری نمی‌دانم که: در کار خراباتم

خراب افتاد کار من، خرابات اختیار من
خراباتیست یار من، از آن یار خراباتم

ز دام زاهدی جستم، به قلاشی کمر بستم
ز بهر آن چنین مستم، که هشیار خراباتم

بگردان باده، ای ساقی، چو اندر خیل عشاقی
به من ده شربت باقی، که بیمار خراباتم

خرد می‌داشت در بندم، پدر می‌داد سوگندم
چو بار از خر بیفگندم، سبکبار خراباتم

تو گر جویای تمکینی، سزد با من که ننشینی
که گر در مسجدم بینی، طلب‌گار خراباتم

به گرد کویش از زاری، چو مستان در شب تاری
به سر می‌گردم از خواری، که پرگار خراباتم

دلم را زین گرانان چه؟ وزین بیهوده خوانان چه؟
مرا از پاسبانان چه؟ که بیدار خراباتم

چو جام بیخودی نوشم، بسان اوحدی جوشم
کنون چون مست و بی‌هوشم، سزاوار خراباتم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۷۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.