هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و عذاب ناشی از آن سخن می‌گوید. او از درد فراق و اشتیاق به معشوق می‌نالد و بیان می‌کند که چگونه عشق او را در آتش و عذاب انداخته است. شاعر همچنین از ترس از گذر عمر و شتاب برای وصال معشوق می‌گوید و در نهایت، از شیرینی لب معشوق و سؤالاتی که در ذهنش ایجاد شده است، سخن می‌راند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و عذاب‌های ناشی از عشق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ی شعری نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۴۷۵

تا دل اندر پیچ آن زلف به تاب انداختم
جان خود در آتش و تن در عذاب انداختم

خود زمانی نیست پیش دیدهٔ من راه خواب
بس که این توفان خون در راه خواب انداختم

تا نپنداری که دیدم تا برفتی روی ماه
یا به مهر دل نظر بر آفتاب انداختم

از شتاب عمر می‌ترسد دل من، خویش را
زان بجست و جوی وصل اندر شتاب انداختم

بود خود در عشق تو هم سینه ریش و دل کباب
دیگر از هجرت نمکها بر کباب انداختم

شکر کردم تا در آتش دیدم این دل را چنین
زانکه می‌پنداشتم کین دل به آب انداختم

چون نه مرد آن دهانم، با لب شیرین تو
اوحدی را در سؤال و در جواب انداختم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.