هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و رنج عشق و جدایی می‌گوید و از معشوق خود می‌خواهد که بر او رحم کند. او از عشق و زیبایی معشوق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که در دام عشق او اسیر شده و جز رنج و خون چیزی نصیبش نشده است. شاعر آرزو می‌کند که باد بوی معشوق را برایش بیاورد تا شاید تسکینی برای درد او باشد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده در شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد تا به درستی درک شود.

غزل شمارهٔ ۴۹۴

غافل چرایی؟ جانا، ز دردم
رحمت کن آخر بر روی زردم

خونم بریزی هر روز، چون من
داد از تو خواهم، گویی چه کردم؟

در دام حسنت جز دم ندیدم
وز خوان عشقت جز خون نخوردم

نقش غمم چون بر دل نوشتی
من نامهٔ خود در می‌نوردم

خاک نسیمت گردم به زاری
باشد که آرد پیش تو گردم

ای باد مشکین، گر می‌توانی
بویی بیاور زان باغ وردم

تا دیدهٔ من دید آن صنم را
گر اوحدی را، دیدم نه مردم
وزن: مستفعلن فع مستفعلن فع (متقارب مثمن اثلم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.