هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از تلاش‌ها و رنج‌های خود برای رسیدن به معشوق یا حقیقت معنوی سخن می‌گوید. او از دوری و سختی‌های راه، پنهان‌کاری از مردم، و رهایی از تعلقات دنیوی می‌گوید. همچنین به مفاهیم عرفانی مانند فنا در معشوق و رسیدن به نور حقیقت اشاره می‌کند. در پایان، شاعر به آرامش و رهایی پس از این سفر معنوی اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات و مفاهیم عرفانی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم انتزاعی و پیچیده‌ی آن ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۴۹۵

هر چند به کوی او دیرست که پی بردم
بسیار بگردیدم تا راه بوی بردم

تا خلق ندانندم وز چشم نرانندم
صد بار سر خود را از رشد به غی بردم

گو: دست فرو شویید از من دو جهان، زیرا
دست از دو جهان شستم، تا دست به می‌بردم

مجنون ز رخ لیلی از مرگ نیندیشد
از خویش به مردم من، پس رخت بحی بردم

با شاه به شهریور تقریر توان کردن
این زحمت دم سردی کز بهمن و دی بردم

زین سایه توان گشتن همسایهٔ نور او
زیرا که به خورشیدش من راه به فی بردم

خدمت چو نکو کردم، از خدمت آن سلطان
هم جام به جم دادم، هم تاج زکی بردم

دل در پی «لا» و «هو» گم گشت، دل خود را
از«لا» چو طلب کردم، «هو» گفت که، هی بردم!

گر محتسب شهرم تعزیر کند، شاید
اکنون که به باغستان چنگ و دف و نی بردم

بهرام و زحل بگذار، از جدی و حمل بگذر
کامشب علم قطبی بر بام جدی بردم

آن بار چو اصفاهان از اوحدی آسودم
کان بار ز اصفاهان تا خانهٔ جی بردم
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.