هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و دل‌بستگی خود سخن می‌گوید. او از دوری و جدایی از معشوق و رنج‌هایی که در این راه متحمل شده، شکایت می‌کند. شاعر از احساسات خود نسبت به معشوق، از دست دادن دلش و سوزش ناشی از این جدایی صحبت می‌کند. همچنین، او از این که دیگران او را مقصر می‌دانند و از وفا و بی‌وفایی در عشق سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج عشق و جدایی نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد تا به درستی درک شود.

غزل شمارهٔ ۵۰۱

چو چشمش راه دل می‌زد من بیدل کجا بودم؟
ز خود بیزار چون گشتم؟ برو ایمن چرا بودم؟

رفیقان گر زمن پرسند حال او که: چون گم شد؟
بغیر از من کرا گیرند؟ چون من در سرا بودم

معاذالله! کجا خواهم که: گم گردد دلم؟ لیکن
سخن بر من همین باشد که: با دزد آشنا بودم

دلم خود رفت و این ساعت دو چشم شوخ این خوبان
بجای دل مرا سوزد که: در دل من بجا بودم

به دست دیده بود آن دل، کنون گم گشت و چندین شد
که من با دیده در دعوی و با تن در قضا بودم

دل خود چون گذارد کس به دست چشم سرگردان؟
گر ازمن راست می‌پرسی، به صد چندین سزا بودم

به بالایی چنان دادن دل آشفته را هر دم
ز گمراهیست ورنه من چه مرد این بلا بودم؟

بریزد خون من هر لحظه، پس گوید: وفا بود این
گر این‌ها را وفا خوانند، پس من بی‌وفا بودم

مرنجانید، هشیاران، من مست پریشان را
که من پیش از پریشانی هم از جمع شما بودم

هوای عشق و آب چشم کی سازد غریبان را؟
ز من پرس این، که من عمری درین آب و هوا بودم

به ناچارست ازو دوری مرا این شیوه مستوری
نه خود را دور کردم یا تو گویی: پارسا بودم

نه امروزینه بود این مهر و امسالینه این سودا
که کار من به رسوایی بدین سان بود تا بودم

بسر برد اوحدی مردانه راه خویش و من مانده
که رد شهر زبون گیران به دامی مبتلا بودم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.