هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد فراق و عشق به معشوق سخن می‌گوید. او از عمری که در غم و فراق گذرانده شکایت دارد و آرزو می‌کند که بتواند دوباره به وصال معشوق برسد. شاعر از تلخی‌ها و محنت‌هایی که در این راه متحمل شده می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که از او دور نشود. او حتی حاضر است عمر خود را بفروشد تا به وصل معشوق برسد.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ی ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد تا به درستی درک شود.

غزل شمارهٔ ۵۱۰

عمریست تا ز دست غمت جامه می‌درم
دستم بگیر، تا مگر از عمر برخورم

یادم نمی‌کنی تو به عمر و نمی‌رود
یاد تو از خیال و خیال تو از سرم

رفت از فراق روی تو عمرم به سر، ولی
پایم نمی‌رود که ز پیش تو بگذرم

می‌بایدم خزینهٔ قارون و عمر نوح
تا دولت وصال تو گردد میسرم

چون عمر گل دو هفته وفای تو بیش نیست
ای گل، تو این دو هفته مبر سایه از سرم

عمر عزیز و جان گرامی تویی مرا
ای عمر و جان، تو دور چرا باشی از برم؟

گیتی بسان عمر مرا گو: فرو نورد
گر در بسیط خاک بغیر تو بنگرم

عمری دگر بباید و شلتاق عالمی
تا گنج غارتی چو تو باز آید از درم

شیرین‌تری ز عمر و من اندر فراق تو
فرهادوار محنت و تلخی همی برم

ای عمر عاریت، مکن از پیش من کنار
تا در کنار خویش چو جانت بپرورم

گر اوحدی به سیم سخن عمر می‌خرد
من عمر می‌فروشم و وصل تو می‌خرم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۰۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.