هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و فراق سخن می‌گوید. او از درد دوری و هجران رنج می‌برد و آرزوی دیدار معشوق را دارد. شاعر بیان می‌کند که حتی در خواب نیز به فکر معشوق است و از روز و شب بی‌او بیزار است. او از درد فراق و بیدلی شکایت می‌کند و می‌گوید که چشم‌اش از گریه خشک نمی‌شود. شاعر همچنین اشاره می‌کند که معشوق برای او از همه مردم عزیزتر است، حتی اگر دیگران او را خوار ببینند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعری کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۵۱۷

منازل سفرت پیش دیده می‌آرم
اگر چه هیچ به منزل نمی‌رسد بارم

گیاه مهر بروید ز خاک منزل تو
که من ز دیده برو آب مهر می‌بارم

از آن به روز وداعت نهان شدم ز نظر
کز آب چشم روان فاش میشد اسرارم

مجال آمدن و پای راه رفتن نیست
که رخت خویش بر آن خاک آستان دارم

به روز گویمت: امشب به خواب خواهم دید
چو شب شود همه شب تا به روز بیدارم

گرم به روز قرارست یا به شب بی‌تو
ز روز وصل و شب صحبت تو بیزارم

به جای آنم، اگر بر دلم ببخشایند
که دل بدادم و از درد بیدلی زارم

مرا به خوان وز درد فراق هیچ مپرس
که آب دیده نیابت کند ز گفتارم

ببر ز من طمع طوع و بندگی، که هنوز
بدان کمند که افگنده‌ای گرفتارم

بتاب دوزخ هجران تمام خواهم سوخت
اگر سبک نبدی در بهشت دیدارم

تویی ز مردم چشمم عزیزتر، گر چه
من از برای تو در چشم مردمان خوارم

دل از رکاب تو خالی نمی‌شود باری
اگر چه نیست بر آن در چو اوحدی بارم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.