هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و فراق سخن میگوید و درد دوری از معشوق را بیان میکند. او از رنجهای عشق و بار سنگینی که بر دلش نشسته، شکایت میکند و از معشوق میخواهد که او را از این درد رها کند. شاعر همچنین از معشوق طلب بخشش میکند و اظهار میدارد که حتی اگر گناهی کرده باشد، امیدوار است که معشوق او را ببخشد.
رده سنی:
16+
این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، درک کامل مفاهیم عشق و فراق نیاز به تجربه و بلوغ فکری دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل میشود.
غزل شمارهٔ ۵۱۸
من همان داغ محبت که تو دیدی دارم
هم چنان در هوست زرد وز عشقت زارم
قصهٔ درد فراق تو مپندار، ای دوست
که به پایان رسد، ار عمر به پایان آرم
خار در پای چو از دست غمت رفت مرا
گل به دستم ده و از پای درآور خارم
بر دلم بار گران شد چو ز من دور شدی
بار ده پیش خود و دور کن از دل بارم
تا بدان روز تو گویی: اجلم بگذارد
که تو در گردنم آویزی و من بگذارم؟
ز آتش سینهٔ ریشم خبرت شد گویی
که چو خاک از بر خود دور فگندی خوارم
اوحدی گر گنهی کرد، چو پایت برسید
دست گیرش تو، که من بر سر استغفارم
هم چنان در هوست زرد وز عشقت زارم
قصهٔ درد فراق تو مپندار، ای دوست
که به پایان رسد، ار عمر به پایان آرم
خار در پای چو از دست غمت رفت مرا
گل به دستم ده و از پای درآور خارم
بر دلم بار گران شد چو ز من دور شدی
بار ده پیش خود و دور کن از دل بارم
تا بدان روز تو گویی: اجلم بگذارد
که تو در گردنم آویزی و من بگذارم؟
ز آتش سینهٔ ریشم خبرت شد گویی
که چو خاک از بر خود دور فگندی خوارم
اوحدی گر گنهی کرد، چو پایت برسید
دست گیرش تو، که من بر سر استغفارم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.