هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد فراق و عشق به معشوق سخن می‌گوید. او از غم دوری و بی‌قراری خود می‌نالد و بیان می‌کند که حتی تصویر معشوق در ذهنش مانع از آرامش او شده است. شاعر از هر چیزی که او را از یاد معشوق دور کند، دوری می‌جوید و حتی با ماه که نماد زیبایی است، دشمنی می‌کند. در پایان، او از همراهانش می‌خواهد که او را تنها بگذارند تا با اشک‌هایش به زندگی ادامه دهد.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان شعری و استعاره‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد تا بتواند با احساسات و مفاهیم مطرح شده ارتباط برقرار کند.

غزل شمارهٔ ۵۲۰

من از پیوستگان دل غریبی در سفر دارم
که بی‌او آتش اندر جان و ناوک در جگر دارم

ز حال خود خبر دارم نکرد آن ماه و زین غصه
حرامست ار ز حال خود سر مویی خبر دارم

مرا تا او برفت از در نیامد در نظر چیزی
بجز عکس خیال او، که پیش چشم تر دارم

ز بیم آنکه چشم من ببیند روی غیر او
نمی‌یارم که از خلوت زمانی سر بدر دارم

به حکم آنکه جای او قمر می‌بیند از گردون
من محروم سر گردان عداوت با قمر دارم

مرا امروز بگذارید همراهان، درین منزل
که من، حال، ز آب دیده سیلی بر گذر دارم

مپرس، ای اوحدی، کز چه دلت عاقل نمیگردد؟
حدیث عقل فردا کن: که امشب دردسر دارم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.