هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و درد ناشی از آن سخن می‌گوید. او از داغ و درد عشق بر جان و دل خود یاد می‌کند و از سوزش مهر معشوق در وجودش می‌گوید. شاعر از جفای معشوق شکایت دارد و بیان می‌کند که به خاطر عشق، از سرزنش دیگران هراسی ندارد. او از معشوق می‌خواهد که به عشق او اعتماد کند و به او توجه نشان دهد.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عشق و درد ناشی از آن است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم عرفانی و ادبی قدیمی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد.

غزل شمارهٔ ۵۲۱

ز داغ و درد تو بر جان و دل نشان دارم
خیال روی تو در چشم در فشان دارم

تو آب دیدهٔ پیدا بهل، که پوشیده
ز سوز مهر تو آتش در استخوان دارم

بپرس ز ابرو و مژگان خویش قصهٔ من
که این جراحت از آن تیر و آن کمان دارم

شدم چو خاک زمین خوار و روی آنم نیست
که از جفای تو دستی بر آسمان دارم

چنان مکن که به زنار در حساب آید
همین کمر که ز بهر تو در میان دارم

مرا به عشق تو چون آب در گذشت از سر
چه غم ز سرزنش هر که در جهان دارم؟

باو حدیث به یک بوسه اعتماد ار نیست
بمن فروش، که هم سیم و هم ضمان دارم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.