۳۲۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۳۳

گمان مبر که: به جور از بر تو برخیزم
به اختیار ز خاک در تو برخیزم

نه چون کلاه توام، کین چنین بهر بادی
چو ترک من بکنی از سر تو برخیزم

چونی گرم بکنی بندبند، نیستم آنک
ز بند آن لب چون شکر تو برخیزم

اگر بکشتنم آیی ز راستی چون تیر
بیاری مدد خنجر تو برخیزم

سپند آتش غم کرده‌ای مرا، ای دوست
مکن، که سوخته از مجمر تو برخیزم

شبی دراز چو زلف تو آرزوست مرا
که با تو باشم و شاد از بر تو برخیزم

خوشا دمی! که به مستی چو اوحدی از خواب
به بوی طرهٔ چون عنبر تو برخیزم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.