هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عارفانه، بیانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به معشوق است. شاعر از جدایی و دوری از معشوق سخن میگوید و بیان میکند که در حضور معشوق، خود را گم میکند و از خود بیخود میشود. او از وفاداری خود به معشوق سخن میگوید و تأکید میکند که هرگز پیمانشکنی نخواهد کرد. شاعر همچنین از عشق بیپایان خود به معشوق میگوید و بیان میکند که حتی در لحظه مرگ نیز به یاد معشوق خواهد بود.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عارفانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه عاطفی دارد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعری کلاسیک ممکن است برای مخاطبان جوانتر چالشبرانگیز باشد.
غزل شمارهٔ ۵۳۶
سخن بگوی چو من در سخن نمیباشم
که در حضور تو با خویشتن نمیباشم
چو بوی پیرهنت بشنوم ز خود بروم
چنان که گویی در پیرهن نمیباشم
به وقت دیدنت ار در دعا کنم تقصیر
ز من مگیر، که آن لحظه من نمیباشم
مرا اگر چه بسی عیب هست، شکر کنم
که در وفا چو تو پیمانشکن نمیباشم
دلم به شکل دهان تو زان سبب تنگست
که هیچ بیسخن آن دهن نمیباشم
من از برای تو گشتم مقیم، تا دانی
که بر گزاف درین انجمن نمیباشم
به روز مردنم ار با جنازه خواهی بود
در انتظار حنوط و کفن نمیباشم
برای مصلحت ار گفتم: از تو سیر شدم
از آن مرنج، که بر یک سخن نمیباشم
اگر تو قصد تن و جان اوحدی داری
بیا، که زنده بدین جان و تن نمیباشم
که در حضور تو با خویشتن نمیباشم
چو بوی پیرهنت بشنوم ز خود بروم
چنان که گویی در پیرهن نمیباشم
به وقت دیدنت ار در دعا کنم تقصیر
ز من مگیر، که آن لحظه من نمیباشم
مرا اگر چه بسی عیب هست، شکر کنم
که در وفا چو تو پیمانشکن نمیباشم
دلم به شکل دهان تو زان سبب تنگست
که هیچ بیسخن آن دهن نمیباشم
من از برای تو گشتم مقیم، تا دانی
که بر گزاف درین انجمن نمیباشم
به روز مردنم ار با جنازه خواهی بود
در انتظار حنوط و کفن نمیباشم
برای مصلحت ار گفتم: از تو سیر شدم
از آن مرنج، که بر یک سخن نمیباشم
اگر تو قصد تن و جان اوحدی داری
بیا، که زنده بدین جان و تن نمیباشم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.