هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او از جفا و ستم معشوق شکایت کرده و بیان می‌کند که حتی ناله و زاری نیز نمی‌تواند او را آرام کند. شاعر به عشق خود به معشوق اعتراف کرده و از دیگران می‌خواهد که پیام او را به معشوق برسانند. او از ساقی می‌خواهد که جامی به او بدهد تا از غم رها شود و از یار می‌خواهد که او را نرنجاند. شاعر تأکید می‌کند که هیچ چیز جز بوی معشوق او را مست نمی‌کند و حتی اگر تیغی بر فرقش نهند، یک موی از فرقت معشوق را با جهانی عوض نمی‌کند. در پایان، شاعر از اوحدی می‌خواهد که فردا خبرش را بدهد، چرا که امشب در هوش نیست.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عشق، رنج و عرفان است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند جفا و ستم معشوق ممکن است برای سنین پایین‌تر قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۵۴۰

عشقت چو ستم کرد و جفا بر تن و توشم
از ناله و زاری نتوان کرد خموشم

من عاشق آن گوشهٔ چشمم، به رفیقان
پیغام بده تا: ننشینند به گوشم

ساقی، بده آن جام و ز من جامه برافگن
تا خرقه دگر بر سر زنار نپوشم

بادم مده، ای یار، چنان ورنه بیفتم
آتش منه، ای دوست چنین ور نه بجوشم

چون بوی تو مستم نکند در همه عالم
هر می که به دست آرم و هر باده که نوشم

بر پای غلامان تو گر روی نمالد
این سر، نگذارم که بود بر سر دوشم

با دست حدیث دگران پیش دل من
تا باد حدیث تو رسانید به گوشم

بر فرق من ار تیغ نهد دست تو صد بار
یک موی ز فرقت به جهانی نفروشم

ای اوحدی، از بی‌ادبیها که ببینی
فردا خبرم گوی، که امشب نه به هوشم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.