۲۹۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۴۱

ای چاه زنخدانت زندان دل ریشم
از نوش دهان تو چندین چه زنی نیشم؟

گر زانکه سری دارم در پای تو، ای دلبر
کس را چه سخن با من؟ من مرد سر خویشم

پیش تو کشم هر دم دست و کف محتاجی
ای محتشم کوچه، دریاب، که درویشم

گاهم سگ درخوانی، گه ننگ مسلمانی
از هر چه تو میدانی، از ناخلفی، بیشم

یک دم نرود بی‌تو، کین دیدهٔ سرگردان
از خون دل خسته خوانی ننهد پیشم

با من نکند خویشی بیگانهٔ خوی تو
کین بخت که من دارم بیگانه کند خویشم

ای اوحدی، این دل را درمان چه کنی چندین؟
من ناوک او دارم مرهم نبرد ریشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.