هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و غم ناشی از آن سخن می‌گوید. او از معشوق خود می‌خواهد که از حال دل شکسته‌اش باخبر شود و به ناله‌هایش گوش دهد. شاعر تأکید می‌کند که دلش تنها در گرو عشق معشوق است و هیچ کس نمی‌تواند حصار دلش را بشکند. او از گریه‌های فراوانش می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که به سخنان اوحدی، که خزانه‌دار دلش است، گوش دهد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعر کلاسیک فارسی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۵۴۴

صبا، چو برگذری سوی غمگسار دلم
خبر کنش که: زهی بیخبر ز کار دلم!

شکستهٔ غم عشقت ز روزگار، ای دوست
دل منست، که شادی به روزگار دلم

کنون که در پی آزار من کمر بستی
مباش بی‌خبر از ناله‌های زار دلم

برین صفت که دلم را نگاهبان غم تست
به منجنیق نگیرد کسی حصار دلم

دل مرا ز برت راه باز گشت نماند
ز سیل گریه، که افتاد در گذار دلم

بیا و سر دل من ز اوحدی بشنو
که اوست درهمه گیتی خزینه‌دار دلم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.