هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و اشتیاق خود به معشوق سخن میگوید. او بیان میکند که عشق معشوق او را از دنیا و دین جدا کرده و تمام وجودش را تسخیر کرده است. شاعر آرزو میکند که با وصال معشوق به سعادت برسد و از نور وجود او بهرهمند شود. او همچنین از مقایسهی زیبایی معشوق با ماه و خورشید سخن میگوید و اعلام میکند که اگر نوری از معشوق در جهان نبیند، گوشهنشینی را برمیگزیند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیهات پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی ادبی دارد.
غزل شمارهٔ ۵۶۸
درد تو برآورد ز دنیا و ز دینم
با مایهٔ عشق تو آن نه باد و نه اینم
چشم همه آفاق به دیدار تو بینند
تا پردهٔ ز رخ برنکنی هیچ نبینم
تحصیل تو مقدور و من آسوده روا نیست
از خرمن اقبال چرا خوشه نچینم؟
اندیشهٔ مستوری و دین داشتنم بود
سودای تو نگذاشت که مستور نشینم
از گنج وصالت به سعادت برسد زود
گر خاتم لعل تو شود ملک نگینم
تا ماه تشبه به رخت کرد ز خوبی
با ماه به پیکارم و با مهر به کینم
گر نور تو در خلق نبینم ز دو گیتی
هم گوش فروبندم و هم گوشه نشینم
پایی به کرم بررخ من نیز همی نه
کندر سر کویت نه کم از خاک زمینم
چون اوحدی از وصل به شاهی برسم زود
گر خاتم لعل توشود ملک یمینم
با مایهٔ عشق تو آن نه باد و نه اینم
چشم همه آفاق به دیدار تو بینند
تا پردهٔ ز رخ برنکنی هیچ نبینم
تحصیل تو مقدور و من آسوده روا نیست
از خرمن اقبال چرا خوشه نچینم؟
اندیشهٔ مستوری و دین داشتنم بود
سودای تو نگذاشت که مستور نشینم
از گنج وصالت به سعادت برسد زود
گر خاتم لعل تو شود ملک نگینم
تا ماه تشبه به رخت کرد ز خوبی
با ماه به پیکارم و با مهر به کینم
گر نور تو در خلق نبینم ز دو گیتی
هم گوش فروبندم و هم گوشه نشینم
پایی به کرم بررخ من نیز همی نه
کندر سر کویت نه کم از خاک زمینم
چون اوحدی از وصل به شاهی برسم زود
گر خاتم لعل توشود ملک یمینم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.