هوش مصنوعی:
این شعر بیانگر هویت و اصالت شاعر است که خود را از نسل بزرگان و ستارگان آسمانی میداند. او بر این باور است که هر آنچه از ازل و تا ابد به او رسیده را پذیرفته و از آن بهره برده است. شاعر خود را در پنج رکن اصلی و چهار سکن فرعی چیرهدست میداند و مال و دانش بقا را ذخیره کرده است. او از مدعیان میخواهد که بدون دانستن طرح او، قضاوت نکنند. شاعر همچنین به تجارت عشق اشاره میکند و از هویت خود در جزیرهای خاص سخن میگوید. او از غیبت ده روزه نگران نیست، زیرا خود را از حاضران بزرگ میداند. شاعر به اصالت و وحدت خود با دیگران اشاره میکند و از دوری از کوی دوست به عنوان گناهی کبیره یاد میکند. در نهایت، او به معاشرت با روح قدسیان و وحدت عشیره خود اشاره میکند.
رده سنی:
18+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند گناه کبیره و معاشرت با روح قدسیان ممکن است برای مخاطبان جوان تر پیچیده و نامفهوم باشد.
غزل شمارهٔ ۵۸۱
ما نور چشم مادر این خاک تیرهایم
آبای انجم فلکی را نبیرهایم
هر نقد را که از ازل آمد به کام گیر
هر فیض را که تا ابد آمد پذیرهایم
در پنج رکن متفقالاصل چارهگر
بر چار سکن متفقالفرع چیرهایم
مستوفیان مال بقا را خزینهدار
قانونیان طب بقا را ذخیرهایم
ای مدعی، مکن تو ندانسته طرح ما
که اکسیر و اصلان قدم را خمیرهایم
گر کردهای تجارت هندوستان عشق
دانی که: ما متاع کدامین جزیرهایم؟
از اتفاق غیبت ده روزه باک نیست
کانجا ز حاضران بزرگ حظیرهایم
آنجا مکرمیم چو سقلاب و زنجبیل
هر چند در دیار تو کرمان و زیرهایم
لاف « بلی» زدیم وز روز الست باز
بر یک نهاد و یک صفت و یک و تیرهایم
ما را ز شهر تا که برون بردهاند رخت
گه خواجهایم در ده و گاهی امیرهایم
دوری ز کوی دوست گناهی کبیره بود
اکنون به شست و شوی گناه کبیرهایم
روزی به چرخ جوش برآرد فقاع جان
زین خم سر گرفته، که در وی چو شیرهایم
با اوحدی معاشرت روح قدسیان
نشگفت ازان، که ما همه از یک عشیرهایم
آبای انجم فلکی را نبیرهایم
هر نقد را که از ازل آمد به کام گیر
هر فیض را که تا ابد آمد پذیرهایم
در پنج رکن متفقالاصل چارهگر
بر چار سکن متفقالفرع چیرهایم
مستوفیان مال بقا را خزینهدار
قانونیان طب بقا را ذخیرهایم
ای مدعی، مکن تو ندانسته طرح ما
که اکسیر و اصلان قدم را خمیرهایم
گر کردهای تجارت هندوستان عشق
دانی که: ما متاع کدامین جزیرهایم؟
از اتفاق غیبت ده روزه باک نیست
کانجا ز حاضران بزرگ حظیرهایم
آنجا مکرمیم چو سقلاب و زنجبیل
هر چند در دیار تو کرمان و زیرهایم
لاف « بلی» زدیم وز روز الست باز
بر یک نهاد و یک صفت و یک و تیرهایم
ما را ز شهر تا که برون بردهاند رخت
گه خواجهایم در ده و گاهی امیرهایم
دوری ز کوی دوست گناهی کبیره بود
اکنون به شست و شوی گناه کبیرهایم
روزی به چرخ جوش برآرد فقاع جان
زین خم سر گرفته، که در وی چو شیرهایم
با اوحدی معاشرت روح قدسیان
نشگفت ازان، که ما همه از یک عشیرهایم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۸۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.