هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از درد فراق و دوری از معشوق سخن می‌گوید. او از غم و اندوه ناشی از این جدایی می‌نالد و آرزوی وصال و دیدار معشوق را دارد. شاعر از روزگار سخت و ناعادلانه شکایت می‌کند و بیان می‌کند که حتی یاد معشوق نیز برای او تسکین‌بخش است. او از بی‌توجهی معشوق به خود گلایه می‌کند و امیدوار است که روزی به وصال برسد.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعری کلاسیک ممکن است برای سنین پایین‌تر چالش‌برانگیز باشد. بنابراین، این متن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است که توانایی درک و تحلیل مفاهیم پیچیده‌تر را دارند.

غزل شمارهٔ ۵۸۷

دیریست تا ز دست غمت جان نمی‌بریم
وقتست کز وصال تو جانی بپروریم

نه‌نه، چه جای وصل؟ که ما را ز روزگار
این مایه بس که: یاد تو در خاطر آوریم

آن چتر سلطنت، که تو در سر کشیده‌ای
در سایهٔ تو هم نگذارد که بنگریم

عیدیست هر به ماهی اگر ابروی ترا
همچون هلال عید ببینیم و بگذریم

روزی به بزم و مجلس ما در نیامدی
تا بنگری که: بی‌تو چه خونابه میخوریم؟

احول ما، کجاست، دبیری که بشنود
تا نامه می‌نویسد و ما جامه می‌دریم

از ما کسی به هیچ مسلمان خبر نکرد:
کامروز مدتیست که در بند کافریم

ناز ترا کجاست خریدار به ز ما؟
کان را بهر بها که تو گویی همی‌خریم

هر روز رنج ما ز فراقت بتر شود
ایدون گمان بری تو که هر روز بهتریم

گوشی بما نداشته‌ای هیچ بار و ما
در گوش کرده حلقه و چون حلقه بر دریم

ما را، اگر چه صد سخن تلخ گفته‌ای
با یاد گفتهای تو در شهد و شکریم

صد شب گریستیم ز هجرت چو اوحدی
باشد که: با وصال تو روزی به سر بریم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.