هوش مصنوعی: این شعر از اوحدی مراغه‌ای، بیانگر غم و اندوه شاعر از جدایی و دوری یار است. شاعر از اشک‌های بی‌پایان خود و انتظار بی‌فرجام برای بازگشت یار سخن می‌گوید. او از ناامیدی و درد دل خود می‌نالد و از این که هیچ کس نمی‌تواند درد او را درک کند، شکایت دارد. شاعر همچنین از بی‌توجهی طبیعت و دیگران به رنج خود گلایه می‌کند و از این که حتی دوستانش نیز نمی‌توانند حال او را درک کنند، اظهار ناراحتی می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، موضوعات غم و اندوه و جدایی ممکن است برای افراد کم‌سن‌وسال سنگین باشد و نیاز به بلوغ فکری و عاطفی برای درک کامل آن‌ها وجود دارد.

غزل شمارهٔ ۶۰۰

دلها بربودند و برفتند سواران
ما پای به گل در شده زین اشک چو باران

او رفت، که روزی دو سه را باز پس آید
ما دیده به راه و همه شب روز شماران

بر کشتنم ار شاه سواری بفرستد
با شاه بگویید که: کشتند سواران

اندیشهٔ باران نکند غرقهٔ دریا
ای دیدهٔ خونریز، میندیش و بباران

این حال، که ما را بجزو یار دگر نیست
حالیست که مشکل بتوان گفت به یاران

ما را به بهار و سمن و لاله چه خوانی؟
دریاب کزین لاله چه روید به بهاران؟

آهن که چه دید از غم آن چهره بگویید
تا آینه پیشش نزنند آینه داران

گر دوست دوایی ننهد بر دل مجروح
مرهم ز که جوید جگر سینه‌فگاران؟

صد قصه نبشت اوحدی از دست غم او
وین غصه یکی بود که گفتم ز هزاران
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.