هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساس شرمساری و درماندگی خود در برابر یاران و همکارانش سخن می‌گوید. او از عشق و نیاز خود به معشوق و مشکلاتی که در راه رسیدن به او دارد، شکایت می‌کند. همچنین از طعنه‌ها و آزارهای اطرافیان و دشواری‌های زندگی عاشقانه خود می‌گوید. شاعر به این نکته اشاره می‌کند که حتی در روز صلح نیز از آشوب و ناآرامی در امان نیست و آرزو می‌کند که بتواند به وصال معشوق برسد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعر کلاسیک فارسی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۶۰۱

مرا مپرس که: چون شرمسارم از یاران؟
ز دست این دم چون برف و اشک چون باران

به خاک پای تو محتاجم و ندارم راه
بر آستان تو از زحمت طلب‌گاران

مرا ز طعنهٔ بیگانه آن جفا نرسید
که از تعنت همسایگان و همکاران

به روز جنگ ز دست غمت به فریادم
چو روز صلح ز غوغای آشتی خواران

ز پهلوی کمرت کیسها توانم دوخت
ولی مجال ندارم ز دست طراران

هزار شربت اگر می‌دهی چنان نبود
که بوی وصل، که واصل شود به بیماران

به اوحدی نرسد نوبت وصال تو هیچ
اگر نه کم شود این غلغل هواداران
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.