۳۳۹ بار خوانده شده
ای کس ما، چون شدی باز مطیع کسان؟
بیخبریم از لبت، هم خبری میرسان
نیست مجال گذر بر سر کویت، ز بس
ولولهٔ اهل عشق، دبدبهٔ حارسان
در دل بیدانشان مهر تو دانی که چیست؟
مصحف و دست یهود، گوهر و پای خسان
از گل روی تو چون یاد کنم در چمن
نعره زنم رعدوش، گریه کنم ابرسان
این نفس گرم را ز آتش عشقی شناس
تا نبود در ضمیر چون گذرد بر لسان؟
یک نفس، ای ساروان، پیشروان را بدار
تا به شما در رسد قافلهٔ واپسان
گوهر وصل تو من باز به دست آورم
یا به نماز و نیاز، یا به فسون و فسان
چند کنی، اوحدی، ناله؟ که در عشق او
تیر جفا خوردهاند از تو نکوتر کسان
در غمش از دیگری هیچ معونت مجوی
دود دل خویشتن به ز چراغ کسان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
بیخبریم از لبت، هم خبری میرسان
نیست مجال گذر بر سر کویت، ز بس
ولولهٔ اهل عشق، دبدبهٔ حارسان
در دل بیدانشان مهر تو دانی که چیست؟
مصحف و دست یهود، گوهر و پای خسان
از گل روی تو چون یاد کنم در چمن
نعره زنم رعدوش، گریه کنم ابرسان
این نفس گرم را ز آتش عشقی شناس
تا نبود در ضمیر چون گذرد بر لسان؟
یک نفس، ای ساروان، پیشروان را بدار
تا به شما در رسد قافلهٔ واپسان
گوهر وصل تو من باز به دست آورم
یا به نماز و نیاز، یا به فسون و فسان
چند کنی، اوحدی، ناله؟ که در عشق او
تیر جفا خوردهاند از تو نکوتر کسان
در غمش از دیگری هیچ معونت مجوی
دود دل خویشتن به ز چراغ کسان
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۰۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.