هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او از دلبرانی می‌گوید که با نگاه و رفتارشان قلبش را به درد آورده‌اند و کسی از رنج‌های او خبر ندارد. شاعر از بی‌وفایی و بی‌توجهی معشوق شکایت می‌کند و بیان می‌کند که عشق و وفا در دل این گروه جایگاهی ندارد. او از زخم‌های عاطفی و جراحت‌های قلبی که از سوی معشوق بر او وارد شده، سخن می‌گوید و در نهایت از خدا می‌خواهد که او را از این بت‌ها جدا نکند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ی ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۶۰۷

این دلبران که می‌کشدم چشم مستشان
کس را خبر نشد که، چه دیدم ز دستشان؟

بر ما در بلا و غم و غصه بر گشاد
آن کس که نقش زلف و لب و چهره بستشان

در خون کنند چون بنماییم حال دل
گویند نیستمان خبر از حال و هستشان

اندر شکست خاطر ما سعی می‌نمود
یاری که چین زلف سیه می‌شکستشان

تا دانهای خال نهادند گرد لب
دیگر ز دام زلف شکاری نرستشان

آنها که تن به مهر سپارند و دل به عشق
زینها مگر به مرگ بود باز رستشان

پنجاه گونه بر دل ریشم جراحتست
زان تیرها که بر جگر آمد ز شستشان

بر مهر و دوستی ننهند این گروه دل
گویی چه دشمنیست که در دل نشستشان؟

بر پایشان نهم ز وفا بوسه بعد ازین
زیرا که روی گفتم و خاطر بخستشان

اینان بدین بلندی قد و جلال قدر
کی باشد التفات بدین خاک پستشان؟

ما را ازین بتان مکن، ای اوحدی، جدا
کایمان نیاورد به کسی بت پرستشان
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.