هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از دوست خود می‌خواهد که عهد و پیمان تازه کند، کینه‌ها را از دل بیرون کند و رابطه‌شان را تجدید کند. شاعر از درد و رنج خود می‌گوید و از دوستش می‌خواهد که با دیدارش او را درمان کند. همچنین، شاعر به دوستش توصیه می‌کند که به میدان زندگی بازگردد و با شجاعت و قدرت به زندگی ادامه دهد.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند کینه و درد نیاز به تجربه و بلوغ ذهنی بیشتری دارند تا به درستی درک شوند.

غزل شمارهٔ ۶۳۱

جانا، به حق دوستی، کان عهد و پیمان تازه کن
جان را به رخ دل بازده، دل را ز لب جان تازه کن

از دل برون کن کینه را، صافی کن از ما سینه را
آن عادت پیشینه را، پیش آر و پیمان تازه کن

این درد پنهانم ببین، وین محنت جانم ببین
این چشم گریانم ببین و آن روی خندان تازه کن

تا زلف مشکین خم زدی، آفاق را برهم زدی
چون در حریفی دم زدی، رخ با حریفان تازه کن

ای یار نافرمان من وی در کمین جان من
ای دیدنت درمان من، دردم به درمان تازه کن

با گوی و چوگان،ای پسر، روزی به میدان برگذر
هم آب گل رویان ببر، هم خاک میدان تازه کن

چون اوحدی زان تو شد، محکوم فرمان تو شد
رخ را، چو مهمان تو شد، در روی مهمان تازه کن
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.