هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از زبان شاعری است که از هجران و جدایی معشوق خود رنج می‌برد. او از اشک‌هایش، دلتنگی‌ها و آرزوی وصال معشوق سخن می‌گوید. شاعر از زیبایی و تأثیر معشوق بر زندگی خود می‌گوید و از این که اختیارش در دست معشوق است، اظهار ناراحتی می‌کند. او از طبیعت و فلک برای بیان احساساتش استفاده می‌کند و آرزو می‌کند که روزی به وصال معشوق برسد.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی پیچیده ممکن است برای سنین پایین‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۶۳۵

سر بارندگی دارد دو چشم تند بار من
که فتح‌الباب هجرانست و تحویل نگار من

مرا چون ماه در عقرب خوش آمد روی و زلف او
از آن نیکی نمیبینم، که بد بود اختیار من

من آن چرخم، که از جانست مهرم در میان دل
من آن صبحم، که از اشکست پروین در کنار من

مرا روی چو تقویمست و به روی جدولی خونین
که حکم آن نشد، منسوخ چون تقویم پار من

سرم را اتصالی هست کلی با خیال او
از آن سر در نمی‌آرد به دوش بردبار من

خبر ده ز اجتماع او تنم را، تا برون آید
به استقبال روی او دل و صبر و قرار من

پیاپی مایلست این دل به قرب نقطهٔ خالش
دریغ ار خارج از مرکز نیفتادی مدار من!

به سرحد وصالش گر زوجهی راه میابم
شرف هم خانه میگردد دگر با روزگار من

چو ماه از عقدهٔ زلفش مگر دارد خسوف آن رخ؟
که از آغاز تاثیرش زمستان شد بهار من

چو دانستی کز آن تست بیت‌المال دل یکسر
به سهم‌الغیب آن غمزه بگو: تا کیست یار من

طریق اجتماعی نیست دل را با فرح بی‌تو
ازان چون عقلهٔ زلف تو منکوسست کار من

ز اشکم نقطه میراند غمت بر تختهای رخ
که در هنگامها گوید نهان و آشکار من

فلکها را رصد کردم من، ای ماه و نپندارم
کزیشان چون تو خورشیدی بتابد بر دیار من

تو اصطرلاب این دل را بگردان در شعاع رخ
ببین تا ارتفاع مهر چندست از شمار من؟

از آن خاک اوحدی را گر نهی بر جبهه اکلیلی
به شعری میبرد شعر چو در شاهوار من
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.