هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و درد فراق معشوق خود می‌گوید. او از بی‌قراری و رنجی که در فراق معشوق متحمل می‌شود سخن می‌گوید و از بی‌توجهی معشوق به احساساتش شکایت می‌کند. شاعر خود را مانند پروانه‌ای می‌داند که در آتش عشق می‌سوزد و از معشوق می‌خواهد که به او توجه کند و دردش را تسکین دهد.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عشق و فراق است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۶۳۷

هر شب ز عشق روی تو این چشم لعبت باز من
در خون نشیند، تا کند چون روز روشن راز من

از دیده گر در پیش دل سیلی نرفتی هر نفس
آتش به جانم در زدی این آه برق‌انداز من

من شرح دل پرداز خود برخی فرستم پیش تو
لیکن تو کمتر میکنی گوشی به دل پرداز من

بالم به سنگ سر کشی بشکستی ای سیمین بدن
ورنه کجا خالی شدی کوی تو از پرواز من؟

برخاستی تا: خون من در پای خود ریزی دگر
ای آرزوی دل، دمی بنشین و بنشان آز من

پروانه‌وارم سوختی، ای شمع وز رخسار تو
نه پرتوی بر حال دل، نه بوسه‌ای در گاز من

از بس که نالد اوحدی در حسرت دیدار تو
پر شد جهان ز آوازه عشق بلند آواز من
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.