هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به معشوق است. شاعر از درد هجران و دوری از معشوق سخن می‌گوید و از این که با وجود تمام رنج‌ها، هنوز دل به معشوق بسته است. او از فریبندگی چشم‌های معشوق و ناتوانی خود در رهایی از این عشق شکایت می‌کند. شاعر همچنین از این که معشوق او را از خود رانده و به او بی‌اعتنایی می‌کند، اظهار ناراحتی می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عاطفی عمیق و پیچیده‌ای است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، درک کامل این شعر نیاز به آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی و مفاهیم عرفانی و عاشقانه دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل می‌شود.

غزل شمارهٔ ۶۳۹

بر سر کویت ای پسر، پی سپرم، دریغ من!
با غم رویت از جهان میگذرم، دریغ من!

با تو نشست دشمنم روی به روی و من چنین
دور نشسته در شما می‌نگرم، دریغ من!

برد گمان که به شود خسته دلم به وصل تو
دیدم و روز وصل خود زارترم، دریغ من!

از در خود برانیم هر دم و من به حکم تو
میروم و نمی‌روی از نظرم، دریغ من!

دل به تو شاد وآنگهی چشم تو در کمین جان
من ز فریب چشم تو بی‌خبرم، دریغ من!

تن به رخ تو زنده بود، از تو برید و مرده شد
بر تن مرده بی‌رخت مویه گرم، دریغ من!

لعل لب تو خون من خورده چنین و آنگهی
من ز درخت قامتت بر نخورم، دریغ من!

رفت برون بسان آب از ره دیده خون دل
آتش دل برون نرفت از جگرم، دریغ من!

از ستمت خلاص دل نیست، که هر کجا روم
هجر تو می‌رود روان بر اثرم،دریغ من!

چشم ترا چنانکه من دیدم و فتنهای او
گر ز تو جان برد کسی، من نبرم، دریغ من!

نیست دریغ کاوحدی برد خطر ز دست تو
من که ز دست خویشتن در خطرم، دریغ من!
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.