هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از درد فراق یار و اندوه ناشی از آن سخن میگوید. او از تاریکی حال خود، شبهای طولانی و ناامیدی از آینده میگوید و آرزو میکند که روزی دوباره یارش را ببیند تا فال او فرخنده شود. شاعر همچنین از احساس بیپناهی و ناتوانی در برابر تقدیر سخن میگوید و آرزو میکند که بتواند برای یارش کاری انجام دهد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم پیچیدهی شعری نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد.
غزل شمارهٔ ۶۴۰
دشمن دون گر نگفتی حال من
خود به گفتی چشم مالامال من
هر شبی از چرخ نیلی بگذرد
نالهای این تن چون نال من
حال من چون خال مشکین تیره شد
در فراق یار مشکین خال من
کاشکی! آن روی فرخ مینمود
تا ازو فرخنده گشتی فال من
روز عمرم شب شد و پیدا نگشت
روز این شبهای همچون سال من
بر دل ریشم دلیلی روشنست
راستی را پشت همچون سال من
مرغ او بودم، چرا برمیتپم؟
گر نزد تیر بلا بر بال من؟
کاشکی!دستم به مالی میرسید
کز برای دوست گشتی مال من
وه! که روز اوحدی بیروی دوست
شد سیه چون نامهٔ اعمال من
خود به گفتی چشم مالامال من
هر شبی از چرخ نیلی بگذرد
نالهای این تن چون نال من
حال من چون خال مشکین تیره شد
در فراق یار مشکین خال من
کاشکی! آن روی فرخ مینمود
تا ازو فرخنده گشتی فال من
روز عمرم شب شد و پیدا نگشت
روز این شبهای همچون سال من
بر دل ریشم دلیلی روشنست
راستی را پشت همچون سال من
مرغ او بودم، چرا برمیتپم؟
گر نزد تیر بلا بر بال من؟
کاشکی!دستم به مالی میرسید
کز برای دوست گشتی مال من
وه! که روز اوحدی بیروی دوست
شد سیه چون نامهٔ اعمال من
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.