هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و رنج عاشقی است که از عشق نافرجام و جفای معشوق رنج می‌برد. شاعر از عشق سوزان خود و بی‌چارگی‌اش سخن می‌گوید و از این که راز عشقش برملا شده، احساس شرم و ناتوانی می‌کند. او آرزو می‌کند که هرگز معشوق را ندیده بود تا این‌گونه در عشقش گرفتار نشود.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، بیان احساسات شدید و درد عشق نافرجام نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری دارد.

غزل شمارهٔ ۶۴۴

ای ز سودای تو در هر گوشه‌ای آواره من
چارهٔ‌کارم نه نیکو می‌کنی، بیچاره من!

روز مرگم بر سر تابوت خواهد شعله زد
آتش عشقت که در دل دارم از گهواره من

ای که گفتی: با جفای یار سیمین بر بساز
چند شاید ساخت؟ ز آهن نیستم، یا خاره، من

در زبان خاص و عام افتاد رازم چون سخن
ای مسلمانان، زبون افتاده‌ام یک باره من

کاشکی! آن روی منظورش نمیدیدم ز دور
تا چو دوران کردمی از گوشه‌ای نظاره من

خرقهٔ پرهیزم از سودای این دل پاره شد
خود نمی‌یابم خلاص از دست این دل پاره من

اوحدی را عاشق و میخواره کرد او این چنین
ورنه تاکنون نبودم عاشق و می‌خواره من
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.