هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و علاقه‌ی عمیق خود به معشوق سخن می‌گوید. او از نقش معشوق در زندگی خود و تأثیرات عمیق او بر روح و روانش صحبت می‌کند. شاعر معشوق را به عنوان راهنمای زندگی خود می‌داند و از این که هرگز نمی‌تواند او را از خاطر ببرد، ابراز تأسف می‌کند. همچنین، او از تحولات درونی خود و تغییراتی که عشق معشوق در او ایجاد کرده است، سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عشقی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعری کلاسیک ممکن است برای سنین پایین‌تر دشوار باشد. بنابراین، این متن برای نوجوانان و بزرگسالانی که با ادبیات کلاسیک فارسی آشنایی دارند، مناسب است.

غزل شمارهٔ ۶۵۷

من از مادری زادم که پارم پدر بود او
شدم خاک آن پایی کزین پیش سر بود او

ز عالم همی جستم نشان دل آرایش
چو عالم شدم بر وی ز عالم به در بود او

از آن راه بین گشتم که هر جا رخ آوردم
دلم را دلیل ره، مرا راهبر بود او

ز خاطرت نرفت آن نقش و از دل نشد خالی
کجا رفتی از خاطر؟ که نقش حجر بود او

قمروار حالم ار کمابیش بود چندی
شد امسال شمس آن مه، که عمری قمر بود او

ز بس قطره باران که فیضش فراهم زد
چو دریا شد آن آبی، که وقتی شمر بود او

من آن نقد عرضی، کش درین فرش بنهفتم
نه از خاک شد تیره، نه ازنم، که زر بود او

نه عقلم بسی گفتی، مکن یاد او دیگر؟
که اندر طریق ما عجب بی‌خبر بود او!

مجوی اوحدی را تو ز من کندر آن ساعت
که من بار می‌بستم، به جانبی دگر بود او
وزن: فعولن مفاعیلن فعولن مفاعیلن (طویل مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.