۳۱۶ بار خوانده شده
ای دلبر سنگین دل، فریاد ز دست تو
دستی، که دل من شد بر باد ز دست تو
کی راست شود کارم؟ زین غصه که من دارم
ای کار مرا ویران بنیاد ز دست تو
عقلم چو دهد یاری، گوید که: درین زاری
آنست که صد نوبت افتاد ز دست تو
دادی ز جفا نوشم، تا گشت فراموشم
چیزی که مرا بودی بر یاد، ز دست تو
از بند رها میکن، مملوک و بها میکن
کین بنده نخواهد شد آزاد ز دست تو
شادی به غمت دادم و اکنون ز غمت شادم
زیرا که نشاید شد دلشاد ز دست تو
چون اوحدی ار راهم باشد به در شاهم
یا دولت او خواهم یا داد ز دست تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
دستی، که دل من شد بر باد ز دست تو
کی راست شود کارم؟ زین غصه که من دارم
ای کار مرا ویران بنیاد ز دست تو
عقلم چو دهد یاری، گوید که: درین زاری
آنست که صد نوبت افتاد ز دست تو
دادی ز جفا نوشم، تا گشت فراموشم
چیزی که مرا بودی بر یاد، ز دست تو
از بند رها میکن، مملوک و بها میکن
کین بنده نخواهد شد آزاد ز دست تو
شادی به غمت دادم و اکنون ز غمت شادم
زیرا که نشاید شد دلشاد ز دست تو
چون اوحدی ار راهم باشد به در شاهم
یا دولت او خواهم یا داد ز دست تو
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.